ووووو

ساخت وبلاگ

امکانات وب

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

ووووو...
ما را در سایت ووووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sh-h-m بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:18

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

ووووو...
ما را در سایت ووووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sh-h-m بازدید : 133 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:18

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

ووووو...
ما را در سایت ووووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sh-h-m بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:18

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

ووووو...
ما را در سایت ووووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sh-h-m بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:18

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

ووووو...
ما را در سایت ووووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sh-h-m بازدید : 116 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:18

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

ووووو...
ما را در سایت ووووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sh-h-m بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:18

الان که عکسش رو دیدم به این واقعیت رسیدم که خیلی از هم فاصله داریم

حتی ظاهرش هم با چیزی که من تو ذهنم داشتم 

تفاوت داشت خیلی تلخه اما عکسش رو که دیدم باورم شد ما خیلی از هم دوریم 

شاید واقعیتی رو که اون خیلی وقته بهش رسیده

من الان و با دیدن عکسش بهش رسیدم 

اما هیچ نسبتی باهم نداریم 

+ نوشته شده در  سه شنبه پنجم دی ۱۳۹۶ساعت 15:44&nbsp توسط -------  | 


ووووو...
ما را در سایت ووووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sh-h-m بازدید : 129 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 21:27

همیشه از این می نالید که من مریضش کردم و از دخترای دیگه کمترم همیشه گفت هرزه ای و دنبال.... حتی باورم نمیشه این حرفارو اون بهم زده  فردا تولدشه خیلی تو کانالها گشتم خیلی چیزای قشنگ دید و خیلی دلم خواست بخرم اما نشد من دیگه دختر قبل  نیستم که اراده کنم بتونم داشته باشم  برا تولدش هم با اینکه عاشقش نیستم اما دلم خواست کادو بخرم  از فردا وقتی دیگه اثری ازمن تو زندگیش نباشه  میشه براش بهترین کادوی زندگیش مگه نه اینکه همیشه گفت بهم فشار میاری  مریضم کردی بخاطر تهمت هات  مگه نه همیشه بدترین حرفهارو بهم زده  این روزها خیلی حس میکردم که دیگه جایی ندارم تا امشب که فکر کردم  از فردا نباشم  روزی که گفت فامیلم مهمن روزی که گفت  توی هرزه اسم خانواده منو نیار  همه حرفهاش امشب تو سرم زنگ میخوره  به نعیمه گفتم برام خط بخره اونم فقط بخاطر  کارم که دسترس باشم همین  خدایا به امید تو  کمکم کن + نوشته شده در  سه شنبه پنجم دی ۱۳۹۶ساعت 23:1&nbsp توسط -------  |  ووووو...ادامه مطلب
ما را در سایت ووووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sh-h-m بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 21:27

امشب خیلی دلم گرفته تقریبا هیچکس  حالمو نپرسید جز مانی و ژنرال که بهم تبریک گفت حامد هم که دوسه بار زنگ زد و طبق معمول رفت  هیچ وقت فکر نمیکردم تا این حد تنها بشم  حتی کسایی که روزی برام مقدس و عزیز بودن  تنهایی امشبم رو پرنکردن یه کم رفتم الفور یه کم تلگرام هرکی عکس خانواده اش و دیزاین یلدا ووووو من تنها  خواستم میوه بخرم برا متین  دست علی بچه سحر هندونه دیده بود اما  خب نشد دیگه  از مانی هم نخواستم بگیرم بخاطر حرفهایی که مریم زد دلم برا متین بیشتر از خودم سوخت امشب  اخرشب میام + نوشته شده در  پنجشنبه سی ام آذر ۱۳۹۶ساعت 22:20&nbsp توسط -------  |  ووووو...ادامه مطلب
ما را در سایت ووووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sh-h-m بازدید : 133 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1396 ساعت: 2:48

امروز حامد زنگ نزد پیامم نداد قبلا فکر میکردم چون  همیشه بحث داریم زنگ نمیزنه اما ما که قراره ازدواج کنیم پس چرا الان دیگه بیدار شد پیام نداد زنگ نزد مگه نه اینکه نباید از من بی خبر بمونه زنگ زدم اصلا درست حرف نزد بهتره بگم شاید حرف نزد و گفت پیش همکارامم و قطع کرد ناراحت شدم اما اشکال نداره قراره ازدواج کنیم  همین که بدونم قراره برم پیشش کنارش باشم لمسش کنم و تکیه گاهم باشه ارومم میکنه  مگه ادما از خدا چی میخوان  ناز کردم قهر کردم اما هنوزم  بهم زنگ نزده اما اشکالی نداره مهم اینه میخوام برم و همه عمرمو کنارش بگذرونم حتی فکر کردن به اینکه کنارش باشم لذتبخشه  من دوستش دارم خیلی + نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۶ساعت 14:38&nbsp توسط -------  |  ووووو...ادامه مطلب
ما را در سایت ووووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sh-h-m بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1396 ساعت: 17:35